از این خیابونا هر وقت رد میشم دیونه تر میشم بی حد و اندازه
باور کن این روزا هر چی که می بینم فکر منو داره یاد تو میندازه
انگار قدمام به این خیابونا وقتی که تو نیستی بدجوری وابسته است
اینقدر که با فکرت قدم زدم اینجا حتی خیابونم از قدمام خسته است
تو این پیاده رو بین همین مردم با اشتباه ما خیلی تو رو دیدم
این که چرا نیستی من این سوالو از هر کس که میدیدم صد بار پرسیدم
وقتی حواس تو درگیر رفتن بود بیهوده جنگیدم
تو از همون اول منو نمی خواستی من دیر فهمیدم
سلام
شعر درباره خیابون رو دوست دارم.
حس غریبی بهم میده
شاد باشی.